اولین تجربه
سلام دیروز یه تجربه جدید داشتم که البته زیاد لذت بخش هم نبود. دیروز روز جمعه ظهری با سها رفتم که بازی کنم و سها گفت که دارن میرن پارک جنگلی تا اسکیت بازی کنه منم ذوق زده اومدم پیش مامان گفتم ما هم بریم پارک . مامان هم دید که چند وقتی هست که پارک نرفتم به بابا گفت که منو ببره منم خیلی خوشحال بودم و سریع آماده شدم و با بابا راهی شدم با خودم خوراکی هم بردم. حدود ساعت 5 و ربع بابا زنگ زد که مهرسا حسابی با سها بازی میکنه و کلا رفته پیش خانواده اونا و هرچی هم بهش میگم بیا بریم نمیاد و میگه من با سها اینا میام حالا چکار کنم. مامان هم گفته بود نه اصلا ولش نکن و با خودت بیارش. تو این بین نگو سها اینا می خواستن برگردن و بابا هم رو فکر میکردن برگشته...
نویسنده :
مهرسا
13:42